به به
میبینم که من هنوز زنده هستم و تشریف دارم اینجا...
ای خدااااااا
خوب...با عرض تشکر از حضور منور همگیتون که اصلاْ و ابدا نگرانم نشدید و اینقدر منو شناختین که فهمیدین این بادمجون بم چی؟ آفت نداره...آره داداچ...
اینجانب به این دلیل که بسیار بسیار سفر خاطره انگیز و مهیجی رو پشت سر گذاشتم تصمیم گرفتم اینجا شرح ما وقع(داری دیگه؟ ) رو بنویسم که درس عبرتی باشد برای نوادگان عزیزمان...
خلاصه!!!
یکشنبه شب بود که خسته و در حال مرگ رسیدم خونه و دیدم که ای داد کانون گرم خانواده باز من رو در حد پشه هم حساب نکرده و با توجه به تمام گریه زاری های بنده از اینکه بیاید خونه بمونیم و قید این سفر رو بزنید و من خسته ام و نمیتونم و اینا،تصمیم اکید گرفتن که به هر قیمت شده صبح فرداش علی الطلوع یعنی ۷ صبح راهیه کرمانشاه و بعد کردستان و مریوان بشن...
حالا میزان فاجعه به همین جا منتهی نشد که...حتی من فرصت استراحت تا صبح هم نداشتم چون ساعت ۹ شب باز این کانون گرم متوجه شد که باید بره عیادت یه بیمار و خوبیت نداره بدون این عیادت راهیه سفر شه...این رفتن همانا و ۱۲ شب برگشتن همانا...
نتیجه ی ساده اش این میشد که من باید همون موقع وسایل لازم رو جمع میکردم اما بنده هم سرخوش تر از این حرفا...اومدم نشستم پای کامی...خو دلم تنگ شده بود...یه روز کامل نبودم... منم که محتیاط!!! (از ریشه ی اعتیاد می آید)...تازه ساعت ۱:۳۰ شروع کردم و ۵ دقیقه بعدش لالا بودم...
صبح طبق برنامه که راس ساعت ۷ بود ساعت ۱۰ حرکت کردیم!!!...و من تازه توی راه داشتم فکر میکردم که آیا چی برداشتم چی برنداشتم...هیچی یادم نمی اومد...
همون اولای راه بود که یادم به گوشیم افتاد و از اون ته کیفم با بدبختی کشیدمش بیرون و نوشتم:
بیدال شدی؟
و همین شروع ماجرا بود...
(اصلا هم فکرای عجیب غریب نکنید...همه چیز تحت کنترله...و عادی...باور نمیکنی؟؟؟... دهه... همه اش که نباید فکرتون منحرف باشه که...من دخمل خوبیم...مامانمم میگه )
هنوز ۱ ساعت نگذشته بود که این قوم و قبیله ی ما احساس گرسنگی نمودن و تصمیم گرفتن داران بایستن برای صبحانه...رفتن نون تازه گرفتن و نونوایی آدرس یک دریاچه ی بسیار زیبا رو به ما داد که در محیطی فرح بخش صبحانه نوش جان کنیم فقط نی می دونم چرا ما هر چی میگشتیم دریاچه نمی یابیدیم...
دیگه من کم کم داشتم به این نتیجه می رسیدم که اینا به حوض سر فلکه میگن : دریاچه...
علی به این نتیجه رسید که نه بابا...این آقاهه منظورش همون زاینده رود ما بوده فقط آدرسش همچین یک کمی سر راست نیست...
مامان هم که خوچحال از اون اولش هی میگفت نههههه این همین پارکه است که الاکلنگ داره بهش میگن دریاچه من می دونم...حالا ما هی میگفتیم مامان آخه پارکه دریاچه نداره ها... میگفت چرا من می دونم الاکلنگ داره
نهایتا یه آقا پلیسه ما رو راهنمایی کرد و یه جا برد و گفت این دریاچه است اگر نمی فهمید اینو، بگید تا خودمون حالیتون کنیم...ما هم ییهو دیدیم که جل الخالق! ما فهمیدیم که
بعد از صرف صبحانه به سمت کرمانشاه حرکت کردیم و بسیار قچنگ سرمون کلا گذاشته بودن که تا ۲ ساعت دیگه میرسیم کرمانشاه!!!....
این ۲ ساعت همانا و ساعت ۸ شب رسیدن همان!!!
اونم در شرایطی که ماشین ما بنزین نداشت و همسفر گرام هم پاشو کرده بود توی یه کفش که الا و بلافقط و فقط بنزین سوپر...چراغ بنزین ما هم خیلی وقت بود روشن شده بود اما هر جا میرسیدیم میگفتن:بنزین سوپر نمنه؟؟؟!!!
اما خوب نیست ماشینمون خیلی خارجکیه، بنزین غیر سوپر بریزن توش معده اش تعجب میکنه...
حالا ما کل این کرمانشاه رو بالا پایین میرفتیم اما اون جایگاهی که میگفتن بنزین سوپر داره نبود... نکته ی جالب توجه اش این بود که توی کرمانشاه چیزی به عنوان تقاطع نیست.... یعنی این بندگان خدا اگر راه رو اشتیباه برن باید تا خود فلکه هی برن و بعد برگردن...حالا نه به این شدت اما خدایی خیلی کم بود...ما هم که دچار کمبود بنزین بودیم و اینجانب کم کم داشتم شال و کلاه میکردم که پاشم برم بقیه ی راه ماشین رو هل بدم
(ادامه داشته بیده)
پ.ن ۱: دیروز یه بنده خدایی بهم گفت که بدلیل کمال و همنشین و این صوبتا من تا چندی دیگر انسان منظمی میشم و اتاقم رو مرتب می کنم... خود اینجانبم هم خنده ای کردم و گفتم زهی خیال باطل...نتیجه ی اخلاقی عرفانیش اینکه دیشب تا ۲ داشتم اتاقم رو درست میکردم اونم به معنای واقعیه کلمه.... چرا؟...چون خاله ی عزیز طی یک تماس انتحاری ساعت ۱۲ شب فرمودن فردا صبح اینجا هستن و امروز ساعت ۱۲ ظهر خیلی خوچحال گفتن حالشون مناسب نیست نمیان....حالا من موندم و یه اتاق تمیز و یه چند تا امتیاز منفی...فقط اینو بگم که سعی کنید منع نکنید که همچین میخوره پس سرتون که نمیفهمید از کجا خورددی....حالا از ما گفتن بود شومام باز کار خودتو ادامه بده مادر...
پ.ن۲: امروز شنیدیم که حکممان برای تایپ فرستاده شده...یعنی حقیقت دارد آیا؟؟؟ هنوز در دانشکده بر سر این موضوع بحث می باشیده....
پ.ن۳: خوب بودم اما خسته...شنیدم و خستگیم در وجودم ثابت شد....تمام تلاشم فقط برای عادی بودن هدر رفت... و من باز هم خودم رو در خودم گم کردم...
پ.ن۴: همیشه بدی از بدتر وجود داره...این نه منطق نه احساس...فقط و فقط زندگیه... اینو امروز از دختر بچه ی ناز و کوچولویی تو خیابون دیدم و دستی که ... دنیای بی رحمیه....
پ.ن۵: این پست شونصد سال به طول انجامید...
ضمن عرض تبریک به شما دوست عزیز که توانسته اید با زحمات فراوان وبلاگ بسیار زیبای خود را به ثبت برسانید...و تشکر فراوان بابت مطالب بسیار ارزنده و فواید ان برای هر بازدید کننده ای...شما را به گروه بزرگ اوکسین ادز جهت درج وبلاگ خود و زیباسازی محیط وبلاگ، به ازای ثبت وبلاگ و واریز پول توسط ما به شماره حساب بانکی شما دعوت مینماییم...
ثبت نام با شما....بازدید روزانه از وبلاگتان و واریز پول به حساب بانکی شما توسط ما...کافیست در سایت زیر ادرس وبلاگ و شماره حساب بانکی خود را درج نمایید..در هر کجا که هستید..بعد از 24 ساعت تاثیر انرا خواهید دید..به گروه بزرگ اوکسین ادز بپیوندید.
عضویت سریع:
http://www.oxinads.com/?i=35758
همچنین سایت های پر بازدید ایران ، عضویت فعالی دراین گروه دارند....به ازای هر کدام از وبلاگهایتان پول در میاورید......تعداد زیاد اعضای این گروه نشاندهنده رسمیت این گروه و هیچ گونه سوء استفاده است. فقط وبلاگ خود را ثبت نمایید و پول پارو کنید...بدون هیچ گونه چشم داشت و تضرر مالی....در هر کجا و در هر زمان و درهر وضعیت مالی که هستید..به گروه بزرگ اوکسین ادز بپیوندید.
عضویت سریع فقط در اینجا:
http://www.oxinads.com/?i=35758
http://www.oxinads.com/?i=35758
ما منتظر شماییم به ما بپیوندید
درضمن برای فعال شدن حسابتان باید کد بنر ها را در سایتتان قرار دهید
به اطلاع شما می رسانیم در جهت تشویق شما سروران گرامی سیستم اوکسین ادز جشنواره تابستانه از اول تیرماه به مدت یکماه برگزار می گردد که کارکرد کلیه اعضاء 50 درصد بیشتر محاسبه خواهد شد.
بعنوان مثال اگر شخصی در طول یک ماه 100 هزار تومان درامد کسب نماید 50 هزار تومان هم به پورسانت وی اضافه خواهد شد و مجموعا 150 هزار تومان دریافت می نماید.
این فرصت طلایی را از دست ندهید
سلام دوست عزیز، وبلاگت عالی بود . لطفا به ما هم سری بزن
دوست تو ،امیر
سلام...مرسی..
باشه حتما ... فقط یه مقدار انگار فراموش کردید آدرس بدید...
بی آدرس به کجا سر بزنم آخه من
دکتر یـــــک وارد می شود!

آیم وان، دو یو ریممبر می؟! دتس رایت

احتمالا دریاچه رو نمی دیدین بخاطر همین آلودگی بوده احتمالا (عمدا 2تا احتمال گذاشتم اول و آخر جمله؛ چون یه مقدار احتمالش زیاد بوده!!!!
)
(حتی الامکان با صدای آلن دلون خوانده شود) سلام دخترم ! امروز حالت چطوره؟؟
دکتر یـــــک خارج می شود
های شی !
خب! می بینم دقیقا تو این آلودگی ها پاشدین رفتین کرمانشاه !!
راستی تا یادم نرفته چند تا سوال بپرسم یه وقت نادان از دنیا نرم:
1- شنیدم تو کرمانشاه ماسک هم پیدا نمی شد (!) ، آیا این موضوع صحت دارد؟
2- کانون گرم خانوادتان شما را در چه حدی حساب می کنند؟
3- «کامی» کیست؟ چند سالشه؟ آیا ایشون شخص مناسبی برای رفع دلتنگیهای شما می باشد؟
4- عمق کیف شما چند متر می باشد؟ آیا برای بیرون کشیدن گوشی از ته کیف آنهم با بدبختی، از وسیله کمکی خاصی استفاده کردید؟
5- "بیدال شدی؟" استعاره از چیست؟ این حقیقت دارد که شما قصد براندازی مخملی دارید و با گفتن این جملات سعی دارید افراد بیشتری را از خواب غفلت (به ظن خود) بیدار کنید؟
6- چه کسی سر شما رو کلاه گذاشت که تا 2 ساعت دیگه به کرمانشاه می رسید؟
7- سوال 3 را در مورد "یه بنده خدا" و "کمال" ذکر شده در پانوشت اول پاسخ دهید.
همین!
راستی پ. ن3 هم بسی مشکوک بود
وایسا وایسا...
تو این مدرک دکتراتو از کجا گرفتی؟؟؟ از همون جا که هویجوری عخشی مدرک میدن؟؟؟ ... آره؟؟؟ بگم؟؟؟بگم؟؟؟ ده آخه من به شما علاقه مندم یک عزیز...شما دانشگاه میروید اصلا واقعتاْ؟؟؟
بابا صدای آلن دلون رو بی خیال... تو خودتم خوبی...نمیخواد هی فکر دیگرانو کنی...حالا میدونم فاصله هست اما اشکال نداره... کلا سعی کن به داشته های خودت متکی باشی...حسودی نکن بچه:دی
۱.اینطور میگن...
۲.در حدی وسییییییع....اینقدر وسیع که گاهی گممان میکند... اون پشه استفهام انکاری بود...ادبیاتت ضعیفه هااا...
۳.کامی یه دوست خیلی خوبه....دیگه کم کم ۱۰ سالشه... رفیق شادی و غممه...همیشه هم پیششم...میدوستمش بیسیار... مخصوصا که هی آهنگای دوست داشتنی برام میزاره:دی حالا برو پیدا کن پرتقال فروش را...
۴عمق کیف من هنوز نا شناخته است...یه چند تا غواص رفتن که برن تا آخرش و برگردن هنوز بر نگشتن...دیگه دیگه...
۵.نه.... دیر به عرضتون رسوندن... براندازی مخملی قبل از این بیدال شدی اتفاق افتاده بود...من فقط تثبیتش کردم...میگی نه از خودش بپرس.... البته عمراْ دستت بهش برسه هااا...
۶.دوستان....دوستان ناباب... بی زحمت منو شطرنجی کنید...لفاْ
۷.حالا جواب ۶ تا سوالت رو دادم دلیل نشد هی به مسائل خصوصی من وارد بشی هااااا....دهه...هر چی هیچی بهش نمیگم اون بازم سوال می پرسه... عزیز من،حالا من مهربونم شما یه کم شرم و حیا کن... باچه؟:دی
هیچم مشکوک نیست...اطفا سرتون به کار خودتون گرم باشه به مردم گیر ندید
با عرض سلام و خسته نباشید
معتبرترین سیستم کسب درامد وبمسترها
طبق قوانین جمهوری اسلامی ایران با مجوز رسمی به شماره ثبت 24516 تضمین شده می باشد .
همراه با جوایز ویژه و مسابقه بین کاربران عضو سیستم
برای اطلاعات بیشتر به وبسایت مراجعه کنید
متشکرم - موفق باشید
www.adstabligh.blogsky.com
سلام شی شی جون خوبی عزیزم
خانومی اومدم بهت پسورد بدم اما دیدم نمیشه کامنت خصوصی گذاشت حالا من چی کار کنم آیا ؟؟؟!!!
وایییی ببین کی اینجائه...:دی
خو خودت دیدی که چیکا کنی دیگه:دی
بوس
سلام. ممنون از حضورتون
خواهچ
بوسسسسس