با نگاه خسته ات چه می گویی؟
این چه گفتاری است باز در ذهن تو
باز از من چه می خواهی؟
ای مونس تنهایی من
روزگاری است نشته ام به پای تو
در دلم های های گریه های توست
بی صدا گذشته ام از کوچه ها در نیمه شب
و سکوتم چه تنهاست...
مرا تازگی ده؛ایی همسفر بهار
واژها در چنگ من است
خاموشم بر سر لغات
شوری است بر سر بارش ایام
می گذرم از سر توده ای خاک
سالهاست می گذرم
و امروز باز گذزم از خاک است
گذر از فاصله هاست
سفر از خاک به آسمان
سفر چلچله ها در وقت بهار
باکی نیست؛شتاب سفر است
شیمای خدا ، خدا فقط عاشق لبخند توست ، پس با تمام وجودت فقط برایش لبخند بزن ، لبخند،لبخند،لبخند،...
بوسه ای از پروردگار به نگارستان زندگی نازل می شود ،بوسه های او اغلب خراشی بر جای نمی گذارند مگر بر قلب ، اما اگر تو گوشه خرقهٔ او را نبوسی ، پس او چگونه بوسه هایت را به تو بازگرداند ؟...
پس بیا بوسه های او را با بو سه ای پاسخ دهیم...
در پناه خدایت...
سلام
اگه میشه منو در این راه راهنمایی کن
برکت باشه
(از طریق ایمیل)