بطور غیر قابل کنترلی دلم میخواد بزنم به کوچه ی علی چپ و بیام اینجا همین جوری بنویسم
و بطور عجیب تری قدرت نوشتن هیچ چیزی در مورد این روزا رو ندارم
نه بدن نه خوب....فقط....منم که قدرت نوشتن ندارم
باور کنید توی همین چند خط هم شونصد بار نوشتم و پاک کردم و تصحیح کردم....
دستام همراهی نمیکنن....فرار میکنن از زیر بار کلمات....
دیوونه ان دیگه....چه کنم....
دعام کنین
عجیب دلتنگم....عجییییییییییییییب......
نکن اینجولی سحری...
تو بخند تا منم بخندم
عزیز دلم بیا بغل ساسا...آخه چرا من نمی تونم برات کاری بکنم...
فقط می تونم بهت بگم که یه کمی صبور باش تا روزای سختت بگذرن...
آخی....چقدر مهربونی تو دوست جون....
آره...صبورم...گرچه نیستم!!!
نگران نباش شیما .......
به ایده ال هات فکرکن ........ به خواسته هات ........... به معیارات ............. آروم باش
....
سعی میکنم!!!
همین که شما هستید خوبه!!!!
منم خوب میشم
اصلاحش کردم دوست جونم
ممنونم خانومی
میفهممت. این ناراحتی ها و مشکلات باعث میشه آدم حس کنه به یه تکیه گاه نیاز داره. برا همین بیشتر از قبل بهش احساس وابستگی میکنی. به خدا فکر کن. عاشقی! که هیچوقت تنهامون نمیذاره...
آخی. کاش زودتر بشی همون شیمای پرحرف قبل که توی هر پست هم به این مساله اشاره می کرد!
سلام عزیزم .

معلومه که این روزا زیاد سر حال نیستی!
دنیا با خوشی و بدی می گذره ...و زمان درمان همه دردا هست.
درک می کنم حالتو و بهت اطمینان میدم که خوب میشی
فقط صبور باش!
خوش میگذره قدم زدن تو خیابونای ترکیه..؟


جای منم خالی کن خووووووووب؟
شیما جونی..برات غیبت زدما..کجایی؟؟
شیما
خوبی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بیا ببینیم چه خبر ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چطوری برات خصوصی بزارم؟
haminja golam
inja taiediye