حرفهای در گوشی(۱)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

صفر مطلق+۳۶

دیشب یه اتفاق عجیبی افتاد 

در یه شرایطی که اصلا انتظارش رو نداشتم....نداشتیم!!!! 

هنوزم باورم نمیشه 

هنوزم مثل یه شوک میمونه واسم...مثل یه خواب....که هنوز نمیدونم شیرینه یا تلخ!!! 

 

درست حس و حال یه آدم پا در هوا رو دارم که داره از شدت استرس میمیره!!!! 

این که میگم حتی یه ذره هم اغراق نداره 

درست از وقتی فهمیدم فشارم افتاد و به وضعیتی افتادم که قابل توصیف نیست 

یه دیوانگی به تمام معنا 

 

نصفه های شب از بس حالم بد شد و حس کردم تمام وجودم از بدنم داره میزنه بیرون بلند شدم رفتم زیر دوش آب داغ.... 

صبح زودتر از همیشه اومدم سر کار و فقط نشستم زل زل اطراف رو نگاه می کنم 

 

قلبم بعد از گذشت این چند ساعت هنوز با سرعت تمام داره میزنه و با اون همه دوا و قرص و تجویزات مختلفی که بکار رفت هنوزم فشارم پایینه و حالت تهوع شدیدی دارم و سرم گیجه.... 

 

میدونم اینا از استرسه و می ترسم! 

دلیل غم و البته شادیمو چند روز دیگه می نویسم....وقتی مطمئن شدم کدوم طرفیم.... 

فقط اومدم اینجا بگم اگر اومدید....اگر گذرتون افتاد و اگر دلتون خواست دعام کنین.... یه جور عجیبی به دعا نیاز دارم که قابل گفتن نیست....به یه دعایی که مطمئن باشم صدام به خدا می رسه.... 

 

امروز روز مهم و این روزا روزای مهم تری خواهند بود....  

 

عکس

حذف شد!