صفر مطلق+۷۹

 

 

پ.ن: اییییییی جان....این چیییرا همچییین شدههه آخههههه


 

نمیدونم چرا نوشتنم نمیاد.....  

اصلا دستم پیش نمیره.....نه اینکه  حرفی نباشه نه اینکه نخوام....اما نمی تونم.... 

بیشتر توی مود سکوت گیر کردم! 

 

امروز تولد بابامه! 

۶ اردیبهشت.... هر سال این روز دوستای نزدیکمو دعوت میکردم و یه جشن کوچولو داشتیم و اکثرا دلیلش رو نمیدونستن....حتی یادشونم نمی اومد که سال پیشش هم وضعیت همین بوده.... فقط صمیمی ترین دوستم خبر داره.... امسال که افتاد به وفات حضرت زهرا(س)....دوستمم الان اینجا نیست....و من بیشتر از اینکه حس تولد داشته باشم غصه و دلتنگی دارم!!! 

  

ادامه پست حذف شد! 

چیز خاصی نبود جز غر غر به مقدار لازم!!! 

 

پ.ن:فکر کنم شدیدا با اون بچه هه که اون بالاس الان دارم همزاد پنداری میکنم! 

 

پ.ن۲: یا نمیدونه....یا نمیفهمه....یا نمیدونه و نمیفهمه....یا هم میدونه هم میفهمه اما عشقش میکشه اینجوری رفتار کنه....ندونستن و نفهمیدنش رو چند بار تذکر دادم و فکر میکنم به اندازه ی کافی اخلاق بد منو دید....اما اگر ۱ درصد هم این گزینه آخریش درست باشه باید قبول کنه که من مرد این میدون نیستم!.... یعنی بریدم دیگه....حتییییی توان توضیح مسئله رو ندارم....  

 

پ.ن۳: فردا هم روز دیگریست....والله!!!.....دیگه نمیخوام هیچچی رو جدی بگیرم....الکی خوش بودن هم عالمی داره که من یکی تا حالا تجربه اش نکردم اما بهتره ناکام نمونم! 

 

پ.ن۴: خوب شد نمیتونستم بنویسم اگر میتونستم چی می شد

نظرات 5 + ارسال نظر
افسانه چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:47 ب.ظ http://gtale.blogsky.com

سلام شیما جون
قالب جدید مبارک
الهیییییییییییییییییییی این دخمله یا پسره؟
خوب اولش گفتی نوشتم نمیاد وگرنه اگر نوشتتون می اومد فکر کنم شاهد دیوانی از غر غر نامه هات بودیم

راستی تولد باباتونم مبارک

سلام...
حالا خودم اعتراف کرده بودما
مرسی گلم

لیلی چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:27 ب.ظ

سلام عزیزم.خوبی؟
تولد بابای مهربونت رو تبریک میگم.
مطمئنم ازاون بالاها نگات میکنه وکلی بهت افتخار می کنه.

سلام دوستم....مرسی....
کاش همین طوری که میگی باشه....کاش....

نانا پنج‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:16 ق.ظ

خاک تو سر قالبتم .. صورتیییییییییییییییییی

نانا پنج‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:18 ق.ظ

بدون رمز و بدون مرز نوشتی



تفلد بابات مبارک عزیزم


حالا چرا حذف کردی خانوم ما غر غر کردناتم دوست میداریم خووووو

اون نی نی چی میگه ؟ چرا انقدر کج و موجه؟

من که همیشه بی رمز می نویسم که عزیزم
مرسیییی گلم

آخه همون دیشب همه ی غر غرام تمام شد و حالم کلی خوب شد...
این نینی جیگر منه با اون کج و مووج بودنش

محمد جمعه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:56 ب.ظ

سلام جوجو
خیلی دوستت دارم تولد بابایت هم مبارک باشه
چقدر درونت نازکه.حرفهات خیلی اروم کنندس
قبلنا خیلی سنگین مینوشتی یادت هست؟بعضی ها توی کامنت ازت میپرسیدن چی شده ؟ سخت نوشتهات ترجمه میشد
الان خیلی خوب شده راحت مینویسی.گاهی با کنار گذاشتن بعضی ها احساس اسوده بودن به ادم دست میده که وجدان بیدار میگه دنیای خودم برای خودمه!

مرسی،خودم که تفاوتی حس نمیکنم اما شما که میگی حتما همینطوره. خیلی ممنونم ازت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد