-
صفر مطلق+ ۶۸
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1391 08:13
امروز برای اولین بار در طی این سابقه ی ۸ سال رانندگی، تصادف کردم! البته اسمشم همچین تصادف نبودا یه خورده ماشینا گرفتن به هم! اونم من هنوز در عجبم که من تا وقتی خورد ندیدمش....اصلا نفهمیدم از کجا پیداش شد! از اونجایی که هیچ صدایی هم نداشت گفتم چیزی نشده! اما گویا یک کمی جلوی ماشین رفته تو! یک کمی هم رنگ اون ماشینه روی...
-
صفر مطلق+۶۷
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1391 09:51
دیروز روز وحشتناکی بود برای من... یه سیزده ی به معنای واقعی سییییززززده!!! از همون صبحش که حالم بد شد و نمیدونستم چمه و سراسیمه بودم از همون ظهرش که به زور یک کم غذا خوردم تا بتونم آنتی بیوتیکای دندونم رو بخورم!!!! از همون بعد از ظهرش که همه توی باغ داشتن میخوندن و میزدن و میرقصیدن و من حتی نمیتونستم روی پاهام بایستم...
-
صفر مطلق+۶۶
پنجشنبه 10 فروردینماه سال 1391 11:01
من دم اقیانوسم برم آبش می خشکه دیگه دریا بماند!!! فک کن من دیشب یعنی در واقع علی الطلوع صبح ۱ ساعت خوابیدم و بعدم بلند شدم اومدم سر کار حاضری بزنم که طبق نمیدونم کدوم قانون داخلی!!! اگر ۱ روز نیای بقیه ی روزا هم واسمون مرخصی رد میشه....اونوقت اینجا هم یه سرمای خاصی داره که همچین کم کم داره منو می لرزونه!!!! صبح که اول...
-
صفر مطلق+۶۵
سهشنبه 8 فروردینماه سال 1391 01:46
بلاخره من امروز برای اولین بار در نوروز ۹۱ تشریف بردم عید دیدنی!!!! نکته ای که فهمیدم این بود که چه خوب کردم این مدت نرفتم!!! یعنی کل روز آدم فقط در ترافیک ایستای خیابون سپری میشه و بس!!! دیگه حتی آهنگ گوش کردن توی ماشین هم کیف نمیده از بس که طول میکشه!!! شما تصور کنید که یه مسیر که پیاده و آروم بخوای بری ۱۰ دقیقه هم...
-
صفر مطلق+۶۴
شنبه 5 فروردینماه سال 1391 20:52
از تمام عید و سال نو و بهار تنها چیزی که تا الان حس کردم مهمون داری پی در پی بوده! یعنی تا این حد که نشده حتی این سریالای عید رو ببینیم کی به کیه!!! حس و حالم خوب نیست.... نمیدونم معده دردم برگشته و اعصابم رو خرد کرده یا اینکه اعصاب خرد شده ام باعث شده دوباره حس کنم معده ام درد بگیره... یه وقتایی....یه لحظه هایی.......
-
صفر مطلق+۶۳
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 22:00
ما خانواده ی شلوغی هستیم بهتره بگم فامیل شلوغ و بزرگی هستیم!.... میگم شلوغ به این دلیل که همه شدیدا اهل بگو بخند و گرم گرفتن هستن....اهل دیسیپلینی بودن و مودب نشستن توی مهمونی و تعارف تیکه پاره کردن نیستیم....درسته به خاطر مشغله های زندگی چند سالیه که دیدارا گاهی به ۲-۳ بار در عید رسیده اما یه زمانی هایی بود که هر...
-
نوروز مبارک!
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1391 12:27
سلاااام من خیلیییی تلاش کردم که خودم رو قبل از تحویل سااال برسونم اینجا....خیلی حرف داشتم برای اون ساعت ها و دقیقه های آخر ۹۰....خیلی حس ها داشتم که دوست داشتم بنویسم و ثبت شه اما خوب نشد...نرسیدم.... و برای همین الان فقط می تونم با همه ی وجودم بگم که: سال نوووووییییی همه تون مبارک باشههههه حرفهای نگفته ی ۹۰ توی همون...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 اسفندماه سال 1390 23:03
بچه های تحت پوشش خیریه ی امام حسین(ع) ویژه ی بیماران و کودکان مبتلا به شکاف لب و کام این روزا چشم امیدشون به در مونده تا شاید دست مهربونی در رو به صدا در بیاره و بوی بهار رو برای اون ها هم عیدی بیاره.... این بچه ها از من کمک خواستن تا هر جوری که می تونم صداشون رو به گوش آدمها برسونم....بگم که برای فرار ازدنیای تنها و...
-
من!(عکس)
پنجشنبه 25 اسفندماه سال 1390 20:38
حذف شد!!!
-
صفر مطلق+ ۶۲
پنجشنبه 25 اسفندماه سال 1390 08:19
خیلی از اطرافیانم بهم میگن که من مهربونم! و بیشترشون بهم میگن که اینجوری مهربون بودن بهت ضربه می زنه و اذیت میشی... اما حقیقت اینه که من همیشه هم مهربون نیستم من اون لحظه و اون زمانی میتونم مهربون باشم که دلم این محبته رو ازم بخواد....یعنی دوست داشته باشم به کسی محبت کنم....لذت ببرم از اینکه با مهربونی برخورد کنم!.......
-
صفر مطلق + ۶۱
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 08:39
دیشب ۴شنبه سوری بود و من موندم خونه! اولین سال بود که این شب برای من عین بقیه ی شبها گذشت....خوب عیب نداره اینم یه جورشه دیگه! من نمیدونم چه اتفاقاتی افتاده اما یه چیزی بین یه گروه از فامیلا اتفاق افتاده و همین باعث شده بود که ۲ دسته بشن....ما سالهای پیش حدود ۱۵۰ نفر بودیم که میرفتیم برای ۴شنبه سوری توی کارگاهی خارج...
-
صفر مطلق + ۶۰
سهشنبه 23 اسفندماه سال 1390 09:19
این روزا وقت کم میارم برای نوشتن....اصلا برای اینجا اومدن.... حتی وقت کم میارم برای اینکه برم توی اتاقم! و به این فکر کنم که من چطووووووریییی این اتاقه رو جمع و جور کنم!!!! تنها کاری که براش وقت آزاد دارم اینه که برم کنار شومینه ی خونه ی مادر بزرگه بشینم و سرم رو به کاناپه تکیه بدم و زانوهامو توی دلم جمع کنم و به گذر...
-
صفر مطلق+ ۵۹
پنجشنبه 18 اسفندماه سال 1390 08:44
*** این پست کاملا دخترونه اس....حوصله ندارید نخونید دیشب بلاخره طلسم شکست و با دوستم مائده رفتیم خرید.... اولش رفتیم من یه ۱۰ تا کارت تبریک عید خریدم برای کلینیک....بعدشم رفتیم سیتی سنتر.... بیشتر از بقیه ی مراکز خرید اینجا رو دوست دارم... هیییییی به دوستم میگفتم منو بسیار کنترل کن که نرم زیاد توی مغازه ها و گرنه همه...
-
صفر مطلق+۵۸
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1390 09:11
شفاف سازی پ.ن: من جواب کامنتای خصوصی رو اینجا مجبورم بدم....اصلا مسئله ی من اینکه اون آقاهه همکارمه و شمردن مزایا و معایب ازدواج با همکار نبود....من بیشتر به جنبه ی طنزش و جوابی که بهم داد و خودم کلی خندیدم نوشتم اینجا اما من هیچ وقت در مورد ازدواج دنبال سنجش مزایا و معایب نبودم.... به نظر من این چیزا اصلا مهم...
-
صفر مطلق+5۷
یکشنبه 14 اسفندماه سال 1390 11:25
فقط یک پلک با من باش نمیخوام از کسی کم شی ازت تصویر می گیرم که رویای یه قرنم شی فقط یک پلک با من باش بگم سر تا سرش بودی به قلبم حمله کن یک بار بگم تا آخرش بودی نمیشی عشق سابق پس بیا و اتفاقی باش یه فصلو که نمیمونی تو یک لحظه اقاقی باش نمیشه با تو که خوبی به ظاهر هم کمی بد شد به آدمهای شهرت هم علاقه مند باید شد دارم یه...
-
صفر مطلق + ۵۶
جمعه 12 اسفندماه سال 1390 22:05
گویا روی دور خونه ی ما داره می گرده!!!! پای داداش بزرگه هم امروز شکست و از بس بی آزار و صبوره این پسر توی درد!!! ما الان فهمیدیم که ای بابا جدی بوده و شکسته!!!! یه فشار روحیه سنگین روی خانواده ی ماست....که مدام داره بد تر هم میشه نذر کردیم....قربونی کردیم اما بازم گویا ادامه داره.... شروعش با دانشگاه من بود و از اون...
-
اینم از دنیای آدمها!
پنجشنبه 11 اسفندماه سال 1390 12:15
من آدم بدبینی نیستم....از اول نبودم.... از همون موقعی که همه منو از آدما می ترسوندن و بهم میگفتن که:تو ساده ای که آدما رو اینجوری میبینی.... من همیشه دوست داشتم خودم باشم....نه بیش از اونی که واقعی بود با کسی طرح صمیمیت میریختم نه اینکه اگر صمیمی بود اینو ازش پنهان میکردم... آدما رو خوب میدیدم مگه اینکه بهم ثابت بشه...
-
صفر مطلق + ....
چهارشنبه 10 اسفندماه سال 1390 09:25
امروز بعد از ۳ روز اومدم سر کار.....تازه شنبه هم که اومدم ساعت ۱۲ مرخصی ساعتی گرفتم و رفتم خونه.... روزای پر مشغله و پر استرس و سختی بود.... شنبه عصر که تا آخر شب دنبال کارای دکتر اون یکی مادر بزرگم(مادر بابام) بودم و اینقدرم که هی ازم تشکر میکرد من بیشتر شرمنده میشدم.... یکشنبه ولی روز خوب و خاطره انگیز و به یاد...
-
شعر!
چهارشنبه 3 اسفندماه سال 1390 12:33
دارد که ویران میشود تن از سایه های سرد غمبار یعنی که می میرد خودش را در لحظه های پوچ تکرار روزی که می آید دوباره از پله های پیچ در پیچ ازفلسفه با طعم نیچه در زنگ های هیچ بر هیچ از پنجره تا میز آخر می رفت و برمی گشت صد بار بی هیچ کشف تازه ای در تخته سیاه روی دیوار می پوشد اندوه دلش را پاییزهای سرد خاموش می رقصد از...
-
همینجوری!
چهارشنبه 3 اسفندماه سال 1390 09:48
-
صفر مطلق+۵۵
سهشنبه 2 اسفندماه سال 1390 12:59
قاضی : می دونی حکم خیانت به همسر چیه ؟ تو به قتل همسرت متهمی ! گزارش پزشکی قاونی میگه همسر شما بر اثر یه فشار خیلی زیاد، دچار ایست کامل قلبی میشه ! اون سالم بودد .. !! نبود ؟؟؟ متهمـ ـــ ـ : عمر دست ِ خداست ! هیچ مدرکی علیه من وجود نداره ! من کسی رو نکُشتمــــ .. *برگرفته از وبلاگ بارون خورده! *یه حرفی توی این نوشته...
-
صفر مطلق+ نمیدونم چند!!!
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1390 09:41
اول از همه: رازقی عزیزم از دیروز هر چقدر تلاش میکنم صفحه ی کامنتات رو باز کنم و باهات حرف بزنم نمیشه!!!!....همین الانم دوباره امتحان کردم اما اون رمزه رو نمیده!!! فکر نکنی نخوندم یا نرسیدم جواب بدماااا.... ................................................................................................... اینقدر خوابم...
-
بیاین دور هم کمی بخندیم!
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1390 22:55
-
صفر مطلق+۵۳
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1390 10:04
امروز صبح هنوز چشمام درست باز نشده بود و تازه داشتم لباس می پوشیدم که تلفن زنگید!!!! همون صدای زنگ تلفن برام کافی بود تا قلبم بترسه.... دایی تازه رفته بود پایین و فهمیدم که یه چیزی شده که زنگ زده....درست مثل اون روز که رفت پایین و بعد....بابا بزرگم پر کشیده بود.... صدام می لرزید و داییم هی میگفت گوشیو بده مامانت!...
-
صفر مطلق+۵۲
شنبه 29 بهمنماه سال 1390 21:49
امروز از اون جلسه های قشنگ داشتیییییم و موضوع اکثر حرفای امروزمون حول این موضوع میگشت که آدما با سختی ها و رنج ها و البته گاهی هم شادی های زندگی،رشد میکنه و بزرگ میشه و در طی این جریان بزرگ شدن شادی ها و ناراحتی هاش هم شکل میگیرن! مثلا هر چقدر روحش بزرگ تر بشه نوع شادی و غمش هم بزرگ تر میشه و سطحی نیست و حتی جذابیت...
-
صفر مطلق+۵۱
پنجشنبه 27 بهمنماه سال 1390 20:49
یه پست طولانی بود که حذفش کردم چه اهمیت داشت.... گاهی باید نوشت و بعد روی همه اش خط زد فقط بارون امروز خیلییییی زیبا بود مرسی خداااااا شهرمون زیر بارون زیبا تر از همیشه میشه پ.ن: اهل خونه رفتن مهمونی.... همون جایی که اومدن منو از چشم پسر خاله بندازن و تازه باعث شدن فردای اون روز پسر خاله ی مردادیه از من بدتر جرئت کنه...
-
صفر مطلق+۵۰
چهارشنبه 26 بهمنماه سال 1390 20:49
یه وقتایی درست مثل همین چند روز،بدجوری احساس میکنم که خودم رو نمیشناسم انگار با خودمم غریبه ام.یه چیزی رو میخوام که انگار نمیخوام و یه چیزی رو نمیخوام که گویا میخوام!!!....یعنی مرزی بین خواستن ها و نخواستن هام نمی بینم یا نمی فهمم و این داره کلافه ام میکنه و شدت قضیه تا اینجاااس که خواب بالای ۲-۳ ساعت ندارم....یعنی...
-
صفر مطلق+۴۹
چهارشنبه 26 بهمنماه سال 1390 01:55
هییییچ چییییی بهتر از این نیست که همین جورییییی الکی ۲ روز پشت سر هم تعطیلت کنن و تاااااازه بعدشم بشه جمعه!!!!! هیییییچ چی بهتر از این نیست که امروز ولنتاین باشه و تو احساس کنی آزادی و خوش و خرم به همه ی دوستات که میدونی این روز رو تنهایی میگذرونن فکر کنی و سرتو بالا کنی بگی خدایا این آخرین ولنتاین تنهاییشون...
-
!!!
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1390 13:06
جالب ترین خصوصیات متولدین ماههای مختلف سال . . . ۱ - فروردین فروردینی ها در پی عشق آتشین و پر شورترین عشق ممکن اند. او خود به خود جنس مخالف را جذب می کند. لذتهای جسمانی برای او بسیار اهمیت دارد و گاه احساس مالکیت شدیدی نسبت به معشوق خود را دارد. ... ... ۲- اردیبهشت جذاب است و عشقش تا حدی نفسانی.برای او عشق اهمیت زیادی...
-
صفر مطلق+۴۸
شنبه 22 بهمنماه سال 1390 21:58
دلم یه جور عجیبی گرفته.... یه بغض توی گلومه که آخرشم نشکست!!!! گرچه اشکام ریخت....به هق هق هم رسیدم اما اون بغضه همچنان نشکست!!! حالم اینقدر گرفته اس که قدرت داشتم بزنم این وبلاگ رو بطور کل حذف کنم و اصلا هم نمیدونم چرا زورم به اینجا رسیده بود و نگاش که می کردم نفسم می گرفت حالم اینقدر خرابه که سرم رو به بالش فشاار می...