-
صفر مطلق+۲۹
سهشنبه 13 دیماه سال 1390 08:44
اومدم بنویسم راستشم بگم نوشتم اما بعد خودم همه رو پاک کردم نشستم هر هر به ریش این صفحه هه خندیدم!!!!!! البته که دیوانگی هم حدی داره ولی گاهی وقتا شکستن حد هم لذت بخشه!!!! خلاصه ی همه ی چیزایی که نوشته بودم اینه که امروز نوبت گرفتم برم پیش یکی از استادای قبلیمون واسه مشاوره!!!! میخوام ببینم واسه این روح و روان درب و...
-
صفر مطلق+۲۸
یکشنبه 11 دیماه سال 1390 13:37
خیلی بده یه عالمه حرف و حدیث جدید واسه گفتن داشته باشی اما یه مهر همچییییین زده باشی روی دهنت که مبادا حرف بزنی؟؟؟ حالا چرا؟؟؟ دیگه خدا داند نه بندگان خدا!!!!! کمی تا قسمتی تنبل شدم....همین که دیگه بعد از ظهر ها قرار نیست جایی برم کلی منو خونه نشین کرده....تا میرسم ناهار خورده نخورده میخوابم و ۷ تازه بیدار میشم که شب...
-
صفر مطلق + ۲۷
سهشنبه 6 دیماه سال 1390 23:49
۱.فقط دلم میخواد چند خطی بنویسم و برام هیچ چیز دیگه ای مهم نیست.... ۲.شاید بشه گفت به طور اتفاقی! بعد از ماهها شایدم سالی امشب به اتاقم برگشتم تا اینجا توی تخت خودم بخوابم!!!!(میدونم احتمالاْ براتون تعجب آوره اما من هر وقت دچار ترس بشم مجبور میشم از خوابیدن توی اتاقم دوری کنم تا بتونم بخوابم و تمام این مدت من روی...
-
صفر مطلق+۲۶
دوشنبه 5 دیماه سال 1390 23:54
همیشه از یه جایی شروع میشه یه جایی که خسته میشی از شروع نکردن....به ستوه میای از اینکه داری به تعویق میندازی... میدونی یه ضربه یه تلنگر نیازه و مطمئنی که جز خودت کسی نیست که بتونه اون ضربه رو بزنه اما همیشه طفره میری تا یه جایی....یه جایی که دیگه وقتشه.... که دیگه مه و خورشید و فلک دست به دست هم میدن و آنچنان نیرویی...
-
صفر مطلق + ۲۵
پنجشنبه 1 دیماه سال 1390 21:03
دو روزی بود که به پرهیز درمانی واسه معده ام توجه می کردم و فقط روز اول داروهاشو خوردم.... همون پرهیزا باعث شده بود دردی احساس نکنم و ریفلاکس هم قطع بشه و منم بلافاصله قرصا رو قطع کردم....طبق اطلاعات نصفه نیمه ی خودم این قرصا راه درمان نبودن و فقط علائم درد رو تسکین میدادن و ترجیح دادم بیخود مواد شیمیایی رو واردش نکنم...
-
صفر مطلق + ۲۴
سهشنبه 29 آذرماه سال 1390 23:29
من امشب یه چیزیم هست.... یه چیزی که بدجور بهمم ریخته.... نمیدونم اثر این ویروسای عجیب غریب و درد اشک آور این معده اس یا دلم باز هوایی شده آخه لامصب هنوز یک هفته هم از روزای بی خیالی و آرامشم نگذشته .... همینم بهم نمی بینین؟؟؟ آخه این چه مدل زندگیه دیگه؟....من باید کی رو ببینم تا دست از سرم بردارین؟؟؟ من واسه رفتن و...
-
صفر مطلق+۲۳
سهشنبه 29 آذرماه سال 1390 09:40
دلم میخواد بنویسم....خیلییییی هم دلم می خواد از گذر ساده ی روزهام بنویسم...اما نمیشه... نمیتونم....دستام پیش نمیره... و حتی ذهنم! بهتره تیتر وار بگم....۵شنبه رفتم موهامم کوتاه کردم.البته چون نمیخواستم قدش خیلی کوتاه شه بیشتر از جلو کوتاه شد....همه میگن خیلی بهم میاد....میگن خیلی عوض شدم!....بد نیست....بهر حال تغییر...
-
صفر مطلق + ۲۲
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1390 13:06
کلاْ امروز یه جوریم! یعنی خودم نه....از نظر فکری یه جوریم....به یه نقطه ای رسیدم که فهمیدم یه ایراد اصلی و اساسی توی اخلاق و رفتارم هست که داره هی باعث میشه اتفاقاتی که نمیخوام برام پیش بیاد اما هنوز این نقطه هه واسم اونقدری شفاف نشده که بشناسمش و بتونم راه حل واسه رفعش پیدا کنم.... صبح یکی از دوستام اومد اینجا...
-
صفر مطلق + ۲۱
یکشنبه 20 آذرماه سال 1390 19:24
من خوبم فقط گاهی این دله کوچیک میشه و یه بهانه های عجیب غریب میگیره! مثلاْ امروز عصر از کلینیک که اومدم بیرون هوا تاریک بود اما سرد نبود....یه رخوت خاصی داشت.... یه جوری که دلت می خواس واسه فرار از اون یه ذره سردیش،دستت رو جا بدی توی دست کسی که دوستش داری و هم قدم باهاش راه بری تا گرمیه حضورشو حس کنی.... یهو بی اختیار...
-
صفر مطلق + ۲۰
جمعه 18 آذرماه سال 1390 19:46
-
صفر مطلق + ۱۹
جمعه 11 آذرماه سال 1390 23:07
به من کمک کن ای عشق این گره رو وا کنم به قیمت سقوطم راهمو پیدا کنم! ........................................... بلی ! این روزهای عجیب برزخی ما با اشتیاق تمام به داریوش عزیز دل می سپاریم و باهاش می خونیم و موندیم چرا یه مدتی فکر میکردیم که: آخه کی میتونه داریوش گوش بده؟؟؟!!!! از بس غم داشت.....دیگه ته ته آهنگ غمگینامون...
-
صفر مطلق+۱۸
سهشنبه 8 آذرماه سال 1390 13:05
۱.وقتی شب میشه و چراغا خاموش میشه مغز بنده تازه به کار میفته و بیدار باش عمومی اعلام میکنه....بعد نه که حالا عین بچه ی آدم به یه موضوع خاص فکر کنه و بخواد به نتیجه ای برسونتش ها....نه خیر....عین این بچه های سرتق هر ۲ ثانیه به یه چیز فکر میکنه و تا بفهمی اون چیه رفته سر موضوع بعدی!.... از ایسان و گری آناتومی بگیر تا...
-
صفر مطلق + ۱۷
یکشنبه 29 آبانماه سال 1390 21:16
مرد:خودت بگو جریمه ات چی باشه؟ زن:فکر نمی کنی الان وقت حمایته نه جریمه؟ مرد:نه!....یا خودت بگو جریمه ات چیه یا من میگم...اگر من گفتم نمیتونی تغییرش بدیا زن: خوب؟....چرا باید جریمه ام کنی؟ مرد:چون ایستادی اونجا و من این طرف به خاطر تو بدنم داشت می لرزید زن:.... خوب بیا اینجوری جریمه ام کن که بهم محبت کنی مرد:این جریمه...
-
صفر مطلق + ۱۶
شنبه 28 آبانماه سال 1390 22:37
سایه ی غم که بر دلت می نشیند تمام کلبه ام شب می شود! ................................................................................................. این داستان واقعی است: مرد خونه ساعت ۷ صبح از خونه رفته بیرون....استثنائاْ امروز ظهر مطابق معمول و ساعت ۳ ظهر نمیتونه از سر کار بیاد خونه....چون یه امتحان اداری داره.......
-
صفر مطلق + ۱۵
جمعه 27 آبانماه سال 1390 22:41
ترک عادت موجب مرض است و لاغیر! ......................................................... سال پیش یه نیم چکمه خریده بودم که بدجور دوستش داشتم....تا این حد که واسه عید جمعش کردم و قایمش کردم!.... خوب این کار بنده کاملا بی سابقه اس.... یعنی اگر مادر محترم این کارم کرد که کرده اگر نه که هست همین جوری تا سال بعد!!!!.......
-
صفر مطلق + ۱۴
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1390 13:20
باز باران با ترانه با گهر های فراوان می خورد بر بام خانه یادم آرد.... .... ............................................. از دیشب بارش بارون توی شهر ما هم شروع شده و یه حال و هوای خاص به همه داده صداش آدم رو مست می کنه و خیسیش شبیه رویاهاااااس.... من از بس که ذوقشو کردم امروز نرفتم سر کار و موندم توی خونه عاشق اینم که...
-
حرف هایی برای دلم!
دوشنبه 23 آبانماه سال 1390 23:25
و این هم عیدی عید غدیر ۸۹ بعد از گذر ۱ سااااال.... پ.ن:اگر نمی توانی زخم روی دلم را مرهم باشی،نمک هم نباش! پ.ن۲:عید همگی مبارک باشه
-
صفر مطلق+۱۳
شنبه 21 آبانماه سال 1390 23:53
نحسی ۱۳ اش را به زخم دلم گره بزنم یا به حکایت عشق؟؟؟!!! ...................................................................................... دلم میخواد فریاد بزنم که وقتی کج برید دنیا هم کج میره داد بزنم و بگم خالص که نباشید دنیا هم خلوصی واستون نداره بگم تا باور کنید هر جور ببینید همون جوری پیش میره نه واسه اینکه...
-
صفر مطلق+۱۲
جمعه 20 آبانماه سال 1390 23:00
بلاخره اتاق من هم لباس زمستونی به تن کرد! ...................................................................... حالم زیاد خوب نبود.... استثنائاْ حال روحیم نه!....حال جسمیم... گویا ویروس های محترم هلک هلک منتقل شدن به من و حسابی حالم رو گرفتن.... اما بعنوان اولین بار در عمرم،تسلیم نشدم و جهت غافلگیری ویروس ها مثل یه...
-
صفر مطلق+۱۱
چهارشنبه 18 آبانماه سال 1390 09:11
و بلاخره حکم ما آمد! سلام سلام ۵شنبه ی گذشته همون اول وقت صدام زدن کارگزینی و حکمم رو دستم دادن.... غیر از اینکه بلاخره موفق شده بودم راه آینده ام رو انتخاب کنم و اونم نه با درخواست من بلکه فقط و فقط بر اساس نیاز شدیدی که اونا به من داشتن و این خیلییییی واسم اهمیت داشت اما ۲ تا نکته ی دیگه هم باعث خوشحالیم شد:۱. شروع...
-
صفر مطلق+۱۰
یکشنبه 15 آبانماه سال 1390 13:23
کجا بودی شبایی که از غمت می سوختم؟ دلی واسم نمونده من دلمو فروختم! میگی برو چه بهتر ، یه فتنه از زمین کم میگی چیکار کنم خوب؟ خوب میری به جهنم! سوزوندمت حسابی،فکر نکنی که گنجی می خوام به دل بگیری، میخوام ازم برنجی.... **************************************** پ.ن: بدون شرح* پ.ن۲: شعره به دل نشسته و هیچ دلیل دیگه ای...
-
صفر مطلق +۹
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1390 12:46
این روزا بیشترین چیزی که توجهم رو جلب می کنه بی معرفتیه آدم هاست اینکه بدون فکر به عاقبت کارهاشون فقط لحظه ای پیش میرن دلم میگیره چون نمیدونم از ندونستنشونه که این کارو می کنن یا واقعا می تونن تا این حد بد باشن! واسه استخدام یه تست روانشناسی دادم که تا اونجایی که خودم میدون الان از توش یه دختر بدبین به عالم و آدم در...
-
صفر مطلق+۸
سهشنبه 10 آبانماه سال 1390 20:26
دیروز اول وقت رسیدم سر کار و هنوز کارت نزده بودم که فهمیدم کلید اتاقم رو نیاورم وقسمت افتضاحش این بود که روز قبل همه ی دفاتر و آرشیو ها رو برده بودم اونجا و با قفل بودنش همه ی کارا می موند.... برگشتم خونه و کلید رو برداشتم و دوباره برگشتم...کمتر از ۴۰ دقیقه شد....توی ترافیک وحشتناک خیابونا.... با آقای همکار جلسه...
-
صفر مطلق+۷
دوشنبه 9 آبانماه سال 1390 13:45
آدم خجسته ای مثل من نه غماش ساعت و ثانیه ی مشخصی داره و نه البته شادیاش! کلاْموجود عجیبی هستم در نوع خودم بی نظییییییر! ....... میام و بعد اضافه میکنم علت جملات مشعشع گونه ی بالا رو!
-
صفر مطلق+۶
یکشنبه 8 آبانماه سال 1390 20:59
میگه: شیمای گلم بازم تولدت مبارک باشه و ما متعجبیم که مگه کی تولدمون رو تبریک گفت که الان میگه"بازم"؟؟؟ پ.ن: امروز 2 ذی الحجه و تولد ما به ماه قمری می باشیده بود!!!!.... پ.ن2: داداش کوچیکه از عصر تا حالا گیر کشیدن یه گلابیه.... بیچاره یا دایره کوچیکش خیلی بزرگ میشه یا دایره بزرگش خیلی کوچیک.... من از معلم...
-
صفر مطلق+۵
یکشنبه 8 آبانماه سال 1390 13:32
دیشب....حالم گرفته شد....شایدم گرفته بود و فقط دنبال بهانه بودم یه پسر فسقلیه به قول خودش خرم آبادی به خط اعتباریم اس میداد و هی هم حرفای مسخره میزد..... حتی دیگه تصور این مسخره بازیا هم واسم چندش آور شده .... به خصوص اون لحظه ای که می نویسن: وای من همینجوری ندیده نشناخته عاشقت شدم!!!!!! خدایی چقدر مگه دخترا ساده و...
-
برای م عزیز:
شنبه 7 آبانماه سال 1390 13:45
وسط این حال و روز و میون معرکه ای که نمیدونم من ساختم یا دنیا ساخته فعلا یه آکولاد بزرگ باز می کنم و می خوام اینجا در حضور جمع کوچیک خوانندگان خودم یه عذر خواهی بزرگ از یه شخص خاص داشته باشم! م.... عزیزم اینجوری خطابت می کنم که بدونی هم واسم مهمی هم حواسم بهت هست اما متاسفانه تو همیشه راه من رو برای حرف زدن و جواب...
-
صفر مطلق+۴
جمعه 6 آبانماه سال 1390 23:14
شاید مث تو نتونم بد باشم نشه مث تو شکوندن و بلد باشم تو هم کارت به کارام خندیدنه شاید اینا همه اش تقصیره منه!!! چرا هیچ کاریم به چشمات نمیاد دلت همینی رو هستم نمی خواد منو نمیبینی مث روز روشنه شاید اینا همه اش تقیره منه!!! این آهنگ رو تازه دانلود کردم و حسابی ریتمش منو به وجد میاره مهم نیست چی داره میگه مهم اینه که...
-
صفر مطلق+۳
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1390 20:05
چای....نسکافه....قهوه شکلات داغ.... گاهیییی به تلخی حال و روزم گاهیییی شیرین شیرین اما همیشه و در هر حالی لذت بی حدی رو به اون لحظه ام میده مست بوش میشم و میرم به رویاهام.... امروز...امشب زیر بارون و با آهنگای پر بغض و جاده هایی که نمیدونم تصادفی یا با حکمت هر کدوم خاطره ای رو زنده می کرد یه بار دیگه همه چیز توی دلم...
-
صفر مطلق+۲
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1390 20:47