من آمده ام...وای وای

نه به اون حس نوشتن نداشتنم نه به حالا که هی اینجاااام 

 

خوب دلیل اصلیش اینه که بدلیل پایان ترم دانشجویان ما هم تا 12 تیر کلینیک هامون تعطیله و همه اش می تونم توی اتاقم و پای کامی جان محترمه باشم....این مدت همه اش منتظر بودم کنکور رد شه برم کامی جان رو بدم درست کنن اما به این فکر افتادم که کامی دیگه پیر شده هی خرج تراشی میکنه بهتره منم سرش هوو بیارم....در همین راستا شنبه یه دفعه به دایی گفتم:من لپتاب می خوام و چون که همه فکر میکنن من بسی به روحیه نیاز دارم و اینا، یکشنبه شب لپتاب توی خونه بود....یکی از دوستان میگفت:همچین میگه لپتاب میخوام انگار 2 کیلو پیاز میخواد بخره.... از همین جا به اون دوست گرام میگم:دیدی قربونت برم؟ آدم برای خرید 2 کیلو پیاز حداقل از خونه خارج میشه....دیدی نه چک زدیم نه چونه لپتاب پرید تو خونه؟؟؟ 

 

دیروز هم مدلش رو از یکی از افراد مطلع چک کردیم که گفت خوبه و برای کارهایی که من میخوام در واقع خیلییی هم عالیه....در نتیجه این مشکل هم حل شد....اما چون شرکت ای دی اس الم رو دارم عوض میکنم فکر کنم 1 هفته ای بدون نت هستم همچنان تا بلاخره همه چیز به حالت عادی برگرده. 

 

 

با دوستم رفتیم کتابفروشی....وارد هر مغازه که میشدیم میخواستم چیزی بخرم....عاشق کتاب و خریدنشم....اما خوب زیاد اوضاع مالیم خوب نیست....نه اینکه نداشته باشم اما چون ممکنه بریم ترکیه میخوام یک کم پس انداز داشته باشم بخصوص که الان 1 میلیون باید بدم واسه این لپتاب 

 

خلاصه که فقط یک کتاب خریدم که مربوط به زبان بود.باید توی یه دوره ی فشرده سطح زبانمو بالا ببرم....میخوام اگر بشه امسال IELTS شرکت کنم....باید روی مکالمه امم کار کنم که اون دیگه رسماً داغونه  

 بلاخره این کتاب گوشفند نباشید رو هم خریدم....چقدر جلدش با مزه است.... هنوز نخوندمش....امیدوارم بتونه کمکم کنه....  

 

دوستمم دیوان کامل مشیری رو گرفت....فکر میکردم همه اشو دارم اما الان فهمیدم دو تاشو ندارم در نتیجه بی خیال پول در اولین فرصت میرم و دوباره میگیرم....

 

چرا من جدیداً اینقدر حواس پرت شدم آیا؟؟ کلید یکی از اتاقا که تحویلم بود،نیست.... یعنی چی میشه حالا؟؟؟ 

 

کسی میدونه چرا اینا ییهو اومدن وسط؟؟؟؟ 

 

 میشه دعا کنید بی آبرو ریزی این کلیده پیدا شه؟؟؟؟ 

 

 پ.ن 1: یادتون میاد از قطار خواستگاران نوشته بودم؟؟؟؟ دیروز عصر از بیرون که برگشتم فهمیدم اولیش اوکی شده....جمعه شب....تازه دوباره هم زنگ زدن و گفتن میشه ما همه ی خانواده با هم بیایم؟....یعنی از همون اول همه شون بیان؟....منم خندیدم گفتم میخوای همه دارن میان بی زحمت سر راه عاقدم بیارن....پیرژامه هم فراموش نشه لطفاً آخه همون اول همه میخوان پاشن بیان که چی بشه اونوقت؟؟؟؟؟؟؟ Whoop De Doo

 

 

پ.ن2: به نظرتون فرار کنم چه طوره؟؟؟؟ بابا من اصلاً دیگه نمیدونم بشینم با یکی حرف بزنم چی باید بگم؟....دیگه نه ملاکی دارم نه معیاری... 

 

پ.ن3:انگار مرخصیم جور شد اگر خدا بخواد....پیش به سوی استانبوووووول......