دعوای دیروز....
خستگی امروز...
پست جدید کاری....
عضو اصلی همایش...
یه عالمه کاری که ریخته روی سرم و هیچ وقتی برای خودم ندارم...
کتابای قیصر که خریدم و نمیرسم بخونم
ایمانی که دنبالش میگردم توی لحظه هام اما....از دستم فرار میکنه
فریادایی که توی گلو خفه کردم
دستایی که سردیشون رو طاقت آوردم
دوستانی که جلو و پشت سرم همه ی دنیا رو آوار کردن رو سرم و نفهمیدن
خسته شدن از زندگی
بی طاقت شدن و یه حس تنهایی مفرط
کنار کشیدن از همه ی آدمها
اینا همه ی اتفاقات این روزهاست
روزهایی که حتی نمیخوام جایی ثبت بشن بس که سیاهن
این روزها
فقط خوشم که داره میگذره....
آره....
اینم میگذره....
پ.ن:چه جالب....بلاگ اسکای دقیقاْ منتظر بود صدای من در بیادها....حالا رمز گذاشته....خوب این خبر خوبی بود....دیگه همین جا ادامه میدم.....دمت گرم وبلاگ جون
پ.ن۲:عاشق اون خرس کوچولوی بالا شدم....حتی اگر عنوان پست و جای نظراتش دلمو زد!
اندکی صبر سحر نزدیک است....
آخه این اندکی کی تمام میشه المیرا/؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شیمای گلم وقتی روزای قشنگت برسن اصلا دیگه این روزا به یادتم نمیان...
یعنی میشه؟
بیمعرفت میدونی از کیه به من سر نزدی؟؟؟
تموم میشه عزیزم میگذره.یه ذره تحمل کن
به جون خودم دیشب اونجا بودم...
وای یادم رفته کامنت بزارم خووووو
سلام عزیز دوست داشتنی من ... بله به دستم رسید و انشالله آخر همین هفته پروژه ی خوشحال کردن دخترک رو انجام میدیم!! دوم اینکه میشه لطفا من هم رمز داشته باشم اگر ممکنه البته... سوم اینکه یادت باشه کلییییییییییییی دوستت دارم
اول اینکه بی صبرانه منتظر هستم
دوم اینکه صد البته....این پرسیدن نداره
سوم اینکه من عاششششقتم
http://0neandone.blogsky.com/
سلام. گیتی ام. اگه ممکنه برای منم رمز بزارین.
خواننده ی نیمه روشنم.
۵ ۶ ماهی میشه میخونمتون.
نظراتم خصوصی نداره اما تاییدیه اگه لطف کنین تایید نمیکنم.
سلام عزیزم
ممنون که میای پیشم