خداحافظ

چیز زیادی نمیدونم این بزرگترین مشکل و مسئله ی این روزای منه 

 

دیگه حوصله ای برای نوشتن ندارم.... 

و متاسفانه رغبتی برای اینجا اومدن.... 

باید رو راست باشم....حداقل با خودم.... 

 

روز و روزهای خیلی عالی و منحصر به فردی رو اینجا تجربه کردم 

اما با رفتنش از زندگیم یه خلا خاص پیش اومده که نه کسی میتونه پرش کنه نه دلم اجازه میده کسی تلاشی کنه.... 

 

زندگیم رفته به حالت استند بای!!! 

و به زور دارم سر خودم رو گرم میکنم تا اتفاقات جدید یک کمی منو به مسیر قبل برگردونه 

 

اینجا رو حذف نمیکنم چون روزایی توش ثبت شده که قشنگ ترین احساسای دنیا رو داشتم 

اما فعلا میرم.... 

شاید چند ماهه دیگه برگشتم.... 

شایدم زودتر 

شایدم دیر تر 

نمیدونم 

 

اما وقتی برمیگردم که یه تغییر اساسی اتفاق افتاده باشه 

حالا یا توی درونم یا در محیط.... 

 

شایدم زمان بعدی که میام دیگه اینجا نباشم!!!! 

 

از امشب میرم توی واحد خالی خونه ساکن میشم 

دلم میخواد از همه ی اطرافیانم دور شم....بدون اینکه بدونن دارن زجرم میدن با حرفاشون با سرزنشاشون و حتی دلسوزیاشون.... 

 

بدتر از همیشه هستم و میدونم برای خوب شدن فقط به زمان نیاز دارم.... 

باید این زمان رو به خودم بدم.... 

 

خدا هست و زندگی هنوز جریان داره 

و من مطمئنم اون چیزی که خدا برام در نظر گرفته بهترین مسیره حتی اگر دارم به سخت ترین حالت میگذرونمش 

میدونم که سختی ها و غم ها هستن که روح رو می سازن و هیچ چیزی قشنگ تر از این نیست که آدم روح عمیق تری نسبت به قبلش داشته باشه 

 

امیدوارم بتونم اونقدر ظرفیت داشته باشم که با عشق به خواست خدا تن بدم 

  

هر خوبی و بدی ازم دیدید حلال کنید 

یادم نمیره که تنهایی هامو با شما قسمت کردم و چقدر آرومم کردید 

یادم نمیره که تک تکتون برام دوست داشتنی و خاص بودید 

همیشه توی قلبم و توی ذهنم میمونید 

میام وبلاگاتون و همه رو دنبال میکنم....لازم باشه کامنت میزارم اما اگر چیزی ندیدید بدونید هنوز خرابم و نمیتونم حرف بزنم.... 

 

به خاطر هر لحظه ای که با هم گذروندیم از تک تکتون ممنونم 

نمیرم که نیام 

عمری باشه دوباره میام و بازم شاد می نویسم....  

 

دوستتون دارم 

فعلا 

یا حق 

خدا نگهدار

نظرات 13 + ارسال نظر
ع.خ شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:48 ب.ظ http://www.jump.blogsky.com

مام از این کارا کردیم.اشکالی نداره.بعضی وقتا باس یه کم زمان داد.اتفاقا باحاله

البته!

گ شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:16 ب.ظ

ایشالله با روحیه شاد برگردی نمیگم نرو چون میدونم نیاز داری
فراموشمون نکن و مارو از خودت بی خبر نزار

گیتی

میدونم تو بهتر از هر کسی درکم میکنی چون شرایطتت تقریبا مثل خودمه....
ممنونم ازت دوست خوبم

لیلی یکشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:46 ب.ظ

شیما؟؟؟؟

چرا؟همین روزامیام اونجاببینم توچته دختره.

واااای....چی از این بهتررررررررررررررررررررررررررررررررررر
شدیدا مشتاق و منتظرم

محی خانومی یکشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:32 ب.ظ

شیماااااااااااااااااا؟خواهری؟
ای وای چی شده؟چرا آخه!!!!!!؟واسه چی رفت؟
وای خدا...

کسی جای جدیدی نرفته که....
منظورم همین اتفاقات پیش اومده و این رابطه ایه که روی هیچیش نمیشه حساب کرد....

رازقی دوشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:24 ق.ظ

خوب میدونم که به این استراحت روحی احتاج داری و تعطیل کردن موقت این بلاگ آرامش روحی خاصی بهت میده! مطمئنم! کاری از دستم بر نمیاد جز اینکه از خدا بخوام روزهای زیبایی برات برسن که به این روزهات بخندی! چند روزه میخوام برات مسیج بزنم. اما نمیتونم. گوشی قبلیمو دادم رفت. تو گوشی جدیدمم هنوز شماره ها رو وارد نکردم. به یادت هستم عزیزم...
گاهی اونقدر دلم برت تنگ میشه که نگو. امروز صبح داشتم فکر میکردم چقدر حرف زدن با تو رو دوست داشتم

دلم خیلی برات تنگ شده دوست گلم....
خوشحالم که درکم میکنی....این باعث میشه یادم بره این همه تنهایی این روزامو....ممنونم

~دختر بهــــــار~ دوشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:00 ب.ظ

شیمااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا کجااااااااااااااااااااااااا؟؟؟؟ نرووووووووووووووووووووووووووووو

موندن دلیل می خواست که فعلا ندارم!....
دعام کن دوستم

زینب دوشنبه 2 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:51 ب.ظ http://eshghojonoon.blogsky.com/

سلام عزیزم...این حرفا چیه که نوشتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ما رو باش که گفتیم تا آبجی بزرگه هست دیگه هیچی کم نداریم و یه پشتوانه ی قوی هست که....................!
باهات تماس میگیرم خانومی!!!
بد ما بودیم نه شما!
خوش و خوشبخت و پایدار و موفق باشی و بهترینها نصیبت بشه انشاالله!
قربونت!

من که هستم....حالا ننوشتن که دلیل نبودن نیست خواهری....
ممنون گل من

ستایش سه‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:08 ب.ظ http://setayesh87.blogsky.com

عزیزم خیلی مواظب خودت باشیا. باشه؟ قول؟ زود برمیگردی؟ زود زود.

زوده زود....قول میدم...

نیلوفر چهارشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:08 ق.ظ http://www.niloufar700.persianblog.ir

شیمای عزیزم خیلی از خوندن پستت ناراحت شدم
امدوارم خورشید تابان به زودی زود روزهای زندگیت رو روشن تر از هر وقتی بکنه

مهرشین یکشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:05 ق.ظ http://mehrshin1357.persianblog.ir/

سلام به من یه سر بزن,خوشحالم میکنی

زینب یکشنبه 22 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:47 ب.ظ http://eshghojonoon.blogsky.com/

سلام عزیزم...خیلی بی وفا شدی هااااااااااااااااااااااااا
خوبی ؟؟؟ خوش میگذره؟؟؟
آدرس وبی که دادی اصلا باز نمیکنه وبتو سیستمم!
در هر صورت دوست دارم ... مواظب خودت باش عزیزم...

مانا سه‌شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:24 ب.ظ

شیمایی اومدم بگم من برگشتم اما تو نیستی...

محمد چهارشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:30 ق.ظ

سال نوت مبارک آبجی جون

ممنونم داداش خوبم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد