تصمیم نداشتم بنویسم 

الان و این روزا رو نمی خواستم بنویسم 

روزایی که وقتی میرم جلوی آینه و تصویر خودم رو می بینم فقط و فقط یک جمله میاد توی سرم:  

ازت بدم میاااااااااااااااااااااااااااااااااد 

 

آره....روزایی که فقط و فقط از خودم بدم میاد....از هر چیزی که فکر کنید.... 

روزای که اشکام میشه خشم و خشک میشه 

روزایی که آه هام رو به زور تبدیل به خنده های بی هدف می کنم تا بگم هیچی نیست هیچی عوض نشده 

روزایی که از درون داغونم و صدام در نمیاد 

 

ببین به کجا رسوندتم که حتی قدرت درد و دل کردن هم ندارم 

 

حالم بده و خودم میدونم چی به سرم اومده 

 

دوست نداشتم اینا رو بنویسم که کسی بخواد آرومم کنه....حرفهایی که برای آروم شدنم میگن تازه شده یه زخم واسه قلبم....که چرا باهام اینکارو کرد تا امروز بخوام اینا رو بشنوم.... چرا روزگار اینقدر نامرده.... 

 

اما از همه نگفتن دارم به جنون میرسم 

فقط اینا رو نوشتم تا کمی فرت نفس کشیدن پیدا کنم 

 

تا اول ماه بعد نمیام و نمی نویسم.... 

نمیدونم این تنبیهه یا لجبازی....نمیدونم....میخوام دور باشم از همه چیز.... از همه چیز.... میخوام خودم رو دست خودم بکشم.... 

 

سراغم رو نگیرید خواهش می کنم... 

بر میگردم اما یه جور متفاوت 

ماه دیگه رو یه جور دیگه شروع می کنم 

اینو می تونم قول بدم 

بدون دخترکی که توی وجودم قطره قطره آب شد و آتیش گرفت 

می کشمش و بر می گردم 

تا اون روز 

خداحافظ....

نظرات 8 + ارسال نظر
زینب سه‌شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:08 ب.ظ http://eshghojonoon.blogsky.com/#

تو مث من نشو عزیزم...خواهری جونم نذار مث من همه ی حرفات بشه یه بغض که قدرت حرف زدنو با هر کسی ازت بگیره ... نذار آبجی بزرگه ...
خیلی سخته میدونم ولی من دیگه نمیتونم ولی تو مث من نیستی تو آبجی بزرگه هستی تو محکمی خیلی محکمی...مطمئنم ... خودتو نباز نذار اون فکر کنه پیروز شده!!!!!!!!!!!!!!!!!!
مواظب خودت باش...د.ست دارم خیلی زیاد!

تینا چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:32 ق.ظ

شیما

دیگه دوستم نداری؟

لیلی چهارشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 04:31 ب.ظ

منتظرم برگردی.
منتظرهمون شیمای همیشگی هستم.
ا

محی خانومی پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:22 ق.ظ

ماه دیگه منظورت همین تیره دیگه؟
بیشتر بشه کشتمت..اون از رعنا این از تو...
منم میرمااااااااااا..

ستایش یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:08 ق.ظ http://setayesh87.blogsky.com

تینا یکشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:39 ق.ظ

دیوونه ای تو!!! فکر کن من دوستت نداشته باشم.... من عاشقتم خواهر کوچیکه.... اینقدر خود خوری نکن.... خدا هست....

کار دیگه ای میتونم بکنم؟
پس چرا من راه دسترسی بهت ندارم آخه؟؟؟
خوب مگه من دل ندارمممممم؟؟؟

نیلوفر سه‌شنبه 31 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:17 ق.ظ http://WWW.niloufar700.persianblog.ir

شیمای عزیزم منترتیم برگردی.
قوی و با اراده
عزیزم زندگی خیلی خیلی کوتاه شاید زندگی به کامت نچرخه اما سعی کن تا جایی که بتونی مورد های اعصاب خوردی رو حذف کنی.
بعضی وقتا شادی اونجایی هست که آدم حدسش رو نمیزنه

نانا یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:23 ب.ظ http://www.ranaei.blogfa.com

نمیدونم چرا عین همیم !!
درکت می کنم

عزیز دلم خوشحالم که اینجا می بینمت
چرا کم پیدایی؟؟؟
نمیگی نگرانت میشیم؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد