صفر مطلق + ۱۵

ترک عادت موجب مرض است و لاغیر! 

......................................................... 

 

سال پیش یه نیم چکمه خریده بودم که بدجور دوستش داشتم....تا این حد که واسه عید جمعش کردم و قایمش کردم!.... خوب این کار بنده کاملا بی سابقه اس.... یعنی اگر مادر محترم این کارم کرد که کرده اگر نه که هست همین جوری تا سال بعد!!!!.... 

 

بعد حالا بعد از این ۷-۸ ماه من واسه پیدا کردنش کل خونه رو ریختم به هم!!!! 

جاییییییی نبود نگشته باشم.....هر جا فکرشو می کردم و نمی کردم رو گشتم.....آخرش نا امید شده بودم....گفتم حتما یکی یه بلایی سرش آورده دیگه!..... و دقیقا به این نتیجه رسیدم که اگر مثل بقیه شون اینم جمع نکرده بودم الان بودش!!!!!.... و نهایتاْ فهمیدیم بسیار کار غلطیه که آدم عادت های غلطشو کنار بزاره و به جاش کارهای خوب کنه!!!! 

 

 

ما بلاخره به بیگ مگ مان رسیدیم ....فقط از دیشب تا حالا هر کار می کنیم عدد این وزنه هه از روی ۴۹.۵ و ۵۰ ابدا پایی نمی آید!!!!..... اینقدر که داریم به غلط کردن هم فکر می کنیم!.... واسه یه شب خوش بودن چیکار کردیم نمیدونیم!!!! 

 

دیروز روز خیلی بدی رو گذروندم....تمام مدت به سختی بغضم رو خوردم.... از یه تصادف وحشتناک معلوم نشد چه جوری فرار کردم.... و خودم رو کنترل کردم....امروز آروم ترم اما....اما یه چیزایی توی دلم شکسته.... از همه بدتر اعتمادم به آدما.... سیاهه همه جا....سیاه و بد! 

  

 

این روزا عجیب دلم میخواد مامان رو بغل بگیرررررم و حسش کنم....نمیدونم از احساس عمیق تنهاییه خودمه یا به خاطر مظلومیت ناشی از مریضیه مامان..... هر چی هست اینجوری دوست دارم اما کاری هم نمی کنم فقط نگاش می کنم! 

 

 

سکوتم دیوانه کننده شده....میشکنمش....به زودی!

نظرات 1 + ارسال نظر
زینب شنبه 28 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:57 ب.ظ

سلام خواهری...میگم یه وقت اصلا فکر نکنی ما هم مثل شما هستیمااا نه اصلا
خواهری نباشه ببینه این بغضتو.....
بیا پیش خودم خواهری جونم...!

بوس!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد